قفس بر من شده تحمیل عمری
نمی خواهد قفس هرگز قناری
پر پرواز را از من گرفتند
تنم آماج زخم تیر کاری
تمام خاطراتم شُست باران
خوراکم اشک و کارم گشته، زاری
رها کردی مرا در این نیستان
میان شعله های بدبیاری
بیا دردِ فراقت کُشت ما را
و اشکم خون شد و چشمم اناری
بیا یابن الحسن ما را رها کن
که می میرد در این زندان قناری
برچسب : بلور, نویسنده : ziae1 بازدید : 55
برچسب : باران, نویسنده : ziae1 بازدید : 96
برچسب : نویسنده : ziae1 بازدید : 225
برچسب : انتظارتکرار,یازده,آینه, نویسنده : ziae1 بازدید : 60
برچسب : حافظ, نویسنده : ziae1 بازدید : 70
برچسب : پرتاول, نویسنده : ziae1 بازدید : 99